حمیده ذاکری | شهرآرانیوز؛ در زندگی ما شیعیان همواره احساسات، نقش مهمی ایفا کردهاند. در تاریخ دینی مسلمانان، مسائل بسیاری در زندگی بزرگان و ائمه (ع) رخ داده است که فقط با ایمان قلبی میتوان آنها را درک کرد. برخی احساسات ما نیز ناشی از ظلم و جور تاریخیای است که بر همه مسلمانان جهان رفته است. بخشی از این احساسات، فقدانی است که بعد از سالیان سال بر دوش خود حمل میکنیم؛ فقدان درک پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع).
زیستن در زمانه غیبت امامعصر (عج)، این حس را به تو منتقل میکند که همواره تشنهای، کمبود داری و میخواهی بدانی اگر بار گناهان عظیمت نبود و درک بیواسطهتری از امامعصر (عج) داشتی، زندگی چگونه میگذشت. این خلأها و کمبودهای معرفتی را میتوانیم با رجوع به تاریخ دینی و شناخت بزرگان دینیمان جبران کنیم. در روز زیارتی امامهشتم (ع) بهسراغ احادیث و روایاتی میرویم که درباره ایشان به ما فهم متفاوتی ارائه میکنند؛ اینکه ایشان چگونه رفتار میکردند و در اجتماع آن زمانه در تعامل با خانواده و اطرافیان چگونه برخورد میکردند.
شیر بز را خودش میدوشید.
بلند نمیخندید؛ لبخند میزد.
پایش را مقابل کسی دراز نمیکرد.
کم و ساده غذا میخورد.
در تابستان روی حصیر مینشست.
کم میخوابید.
استفاده از عطر و غسل جمعه را سفارش میکرد.
همراه بردهها روی زمین غذا میخورد.
سلامکردن به کودکان را ترک نمیکرد.
به هیچیک از کارگران دستور نمیداد کاری برایش انجام دهند.
با همه بهنرمی و آرام صحبت میکرد.
سجدهاش طولانی بود.
پنهانی صدقه میداد.
روزه را بسیار دوست داشت.
درس و بحث را ذکر خداوند میدانست.
بسیار صلوات میفرستاد.
پیش از آنکه بخوابد، قرآن میخواند.
یک سال در روز عرفه، همه داراییاش را به نیازمندان بخشید. میفرمود: برآوردن حاجت مؤمن، برتر از دهبار طواف خانه خداست.
وقتی شخصی کاری برای او انجام میداد، هرقدر هم کوچک بود، بسیار تشکر میکرد.
در گفتگو حرف کسی را قطع نمیکرد.
همصحبتی با مردم را دوست داشت.
به حقوق کارگران اهمیت میداد و میفرمود: پیش از انجام کار، مزد کارگر را تعیین کنید.
بهترین قسمت غذایش را برای نیازمندان میفرستاد.
به دوستانش سفارش میکرد که به دیدار یکدیگر بروند.
میفرمود: با همه یکسان برخورد کنید؛ حتی در لبخندزدن عدالت را رعایت کنید.
میفرمود: نباید رضایت خداوند را به رضایت خلق خدا فروخت.
هرگز درخواست کسی را، اگر توان انجامش را داشت، رد نمیکرد.
شب نمیخوابید؛ گهواره فرزندش، جواد (ع)، را تکان میداد و با او بازی میکرد.
فرزندش را به اسم صدا نمیکرد.
میخواست وقت غذاخوردن همه حاضر باشند و میگفت نگهبانان و دربان هم حضور داشته باشند.
میفرمود: اگر من بالای سر شما ایستادم و شما مشغول غذاخوردن بودید، به احترام من بلند نشوید.
مقابل میهمانش از جای برمیخاست.
اجازه نمیداد میهمانش در خانه کاری انجام دهد.
فرزند بزرگ پدرش بود و در سالهای طولانی زندان پدر، خانواده را سرپرستی میکرد.
محبتش به خواهرش، معصومه (س)، معروف بود.
وقتی میهمان داشت، تکیه نمیداد.
برای همه وقت میگذاشت. گاهی که فرصتی پیش میآمد، همه اهل خانه، حتی خدمتکاران را دور هم جمع میکرد.
فروتن بود. مانند مردم معمولی لباس میپوشید و رفتار میکرد. بسیار پیش میآمد که او را با مردم عادی اشتباه بگیرند.
در لباسش رنگ و علامت خاصی به کار نمیبرد تا با مردم متفاوت نباشد.
از پیامبر (ص) نقل میکرد که «لباسی مثل لباس دشمنان من نپوشید.»
وقتی به دیدار مردم میرفت، بهترین لباسش را میپوشید.
به دوستانش میفرمود: زیبا و مناسب بپوشید.
در خلوت لباس ساده و خشن میپوشید.